Monday, July 23, 2007

درنگی بر»بهار سعید شاعر سنت شكن را گرامی بداریم« ٱقای سیستانی
نوشته ئی آقای اعضم سیستانی را زیر عنوان » بهار سعید شاعر شجاع وسنت شكن را گرامی بداریم« راچندی پیش در فانوس خواندم
من اگر در این نوشته از آقای سیستانی بخواهم كه از خانم بهار سعید كمتر تعریف كند .... من نیز دیكته خواهم كرد كه قصدم نیست. گیرم كه برای این كار هزار دلیل موجه داشته باشم. من فقط به یك جائی از نوشته آقای سیستانی می خواهم پرداخته باشمآقای سیستانی در نوشته شان این سوال را مطرح می كنند كه چرا بهار سعید از شهرت و محبوبیت فروغ فرخزاد برخوردار نیست؟اگر فروخ فرخزاد در حوالی سه مجموعه اولش: دیوار ٫ اسیر و.... مانده بود٫ بی آنكه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و تولدی دیگر را نوشته باشد٫ شاید افگندن این سوال توجیه نسبی می داشت. اینكه آقای سیستانی در جائی مدعی هست كه شاعر نیست اما شعر خوب را می شناسد٫ بار این سوال را نه از دوش سیستانی و نه از من گرفت كه نوشته آقای سیستانی نپردازم.
شعر خوب هر كس شعر خوب خودش هست٫ وقتی معیار فقط خوب و بد باشد و نویسند قادر به پرداختن به عناصری مثل شعریت ٫ زیبائی و حضورفكری شاعر در كارش نباشد. شعر فروغ فرخزاد فراتر از خوب و بد آقای سیستانی ست. این تعریف نیست. و نه نتیجه كه من گرفته باشم٫ تا فردا از كدام جایی به كرسی یا مرتبت نمیدانم كه؟ از كجا؟كی؟ منصوب گردم. تازه راهی را كه فروغ رفت و تك هم رفت! چرا باید خانم بهار سعید یك بار دیگر كم از كم ۴۰ سال بعد رفته باشد؟ فروغ انسان را سرود با سرشت سرشار از زنانگی كه كنیت اش بود. فروغ از آن دسته شاعرانی هست كه روی شعر شان به سمت خوب و بد های همگان نیست. به ویژه بعد از گزار به تولدی دیگر . فروغ در شعرش فكر می كرد. فقط زیبا نبود و فقط زن
فروغ با شاعرانی چون شاملو٫ اخوان و نیما و سپهری هم زمان و همزبان بود. فروغ فرخزاد حضور تشریفاتی و مجلسی در حلقه اینان نبود٫ فروغ عریانی را در شعر به كار نمی گرفت تا سنت شكسته باشد. فروع شعر را كه زیسته بود٫ می سرود . به روایت دیگر عریان زیستن را. فروغ از آن تك شاعرانی هست كه به شعر فرا زمانی و فرامكانی راه یافته.... زن بودنش مثل بودنش دلیل شاعر بودنش نیست. شاعر بودنش زن بودنش را به شاعرانه ترین گونه بازتاب می دهد. در زمان خودش فروغ برای زن بودنش برگزار نشد. جامعه همیشه و هنوز سنتی ایران و امثال آن ـ امروز افغانستان ـ فروغ را به گونه كه قادر بود نواخت. با تجرید. تحدید و.... حتا شاعران هم زمان با فروغ زن را در فروغ بیشتر دیدند تافروغ شاعر را كه زن بود. فروغ خودش در جائی می گوید: شجاعانه این نیست كه یادگاری از خود بگذری...شجاعانه این است كه به اندازه یك تار موی در حتا تارموی باز نتابی و بر جا نمانی. رفتن از جنس نئچه و هولدرلین....و ما كه نشسته ایم و سنت می شكنیم. تا سنت های دیگر٫ مثل فلان كس را بزرگ بداریم٫ خلق كرده باشیم.
و حرف آخر این كه پرداختن به سكس ) به روایت آقای سیستانی عمل سكس( در شعر هیچ وقت از هیچ كس شاعر نساخت. و آدم ها اعم از شاعر و آنانی كه هنوز اقبال نداشته را در پیوستن به جمع شاعران آخر هفته جستجو نمی كنند٫ دو گونه اند: آن های كه می آیند تا رفته باشند و آن های كه می آیند تا بمانند!! فروغ از گونه دوم است. ٱمد تا بماند. اما نیامد تا شاهد ماندگاری تحمیلی دیگری گردد خالده نیازیفرانكفورت ۲۳.جولای ۲۰۰۷

No comments:

Post a Comment