تلخ
در فاصله هست و نیست
درنگ و دیداری و داغی بر گردن
ترا نمی شود خواند
نامت را به من نگفته ئی
همه هیاهو در من را
یک هو دیر کردی
و این خوب است
وقتی من خوب نیستم و تو
نمی توانی جز این باشی که من میشناسم
عزیز تلخ من!
امشب در اطاقی که هندسه اش با عشق میانه ندارد
برای هردوی مان باخ خواهم شنید
درنگی بی دیدار و داغ
گردن خم شده در نمیدانم
و باز و باز و باز....
تکرار امشب که یک جائی به صبح نمی رسد....
02.09.2007
دیر
من بودم که جان می بخشید
در رگ آن همه چیز
که تو فقط خریده بودی
من می دمیدم و اطاق جشن می کرد
در فاصله هست و نیست
درنگ و دیداری و داغی بر گردن
ترا نمی شود خواند
نامت را به من نگفته ئی
همه هیاهو در من را
یک هو دیر کردی
و این خوب است
وقتی من خوب نیستم و تو
نمی توانی جز این باشی که من میشناسم
عزیز تلخ من!
امشب در اطاقی که هندسه اش با عشق میانه ندارد
برای هردوی مان باخ خواهم شنید
درنگی بی دیدار و داغ
گردن خم شده در نمیدانم
و باز و باز و باز....
تکرار امشب که یک جائی به صبح نمی رسد....
02.09.2007
دیر
من بودم که جان می بخشید
در رگ آن همه چیز
که تو فقط خریده بودی
من می دمیدم و اطاق جشن می کرد
از گرمای من بود، دیگ ترانه که می خواند
صبر من از دستمال ها کبوتران سفید می ساخت
از تب هر شب من بود چراغ ایوان که براه هیچ می سوخت
اسفنج آماده برای جذب همه ئی درد ها نیز من بودم
گیرم که دیگری خریدی
این اطاق تهی خواهد بود...
دیگ دق کرده
کبوتران به هیئت کاغذی خود باز گشته اند
اسفنج آماده برای جذب همه ئی درد ها نیز من بودم
گیرم که دیگری خریدی
این اطاق تهی خواهد بود...
دیگ دق کرده
کبوتران به هیئت کاغذی خود باز گشته اند
من فقط جان بدر یرده ام
تکه ها
1
طهارت در آبهای عادت نجاتت نبود
تکه ها
1
طهارت در آبهای عادت نجاتت نبود
بر هم که گشته باشی
لبانی که ترا گشته بودند....نجس خواهد ماند
من، ترا برای خودم مزمزه می کنم
2
سیمفونی ناهمگونی ست
پنجره پرگوی بهار
و سکوت زمستانی من
dorood khalede!
ReplyDeletesherhaat darand harkat migirand va dar samthaye porsorati baal barmidarand va in khoob ast.